معنی کلمه کربشه در لغت نامه دهخدا
کربشة. [ ک َ ب َ ش َ ] ( ع مص ) گرفتن چیزی را و بستن آن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). یقال : کعبشه و کربشه. ( اقرب الموارد ). || فراهم آوردن ستور پاها را جهت برجستن و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || رفتن چون رفتن بندی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کربسة شود.
کربشه. [ ک َ ب َ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) کربس. سام ابرص. ( از برهان ). چلپاسه. ( ناظم الاطباء ). مارمولک. ( فرهنگ فارسی معین ). کربسو. کرباسه. کرباشو. کربشو. کربش. ( احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1090 ). و رجوع به کرباسو، کربس ، چلپاسه و کربسه شود.