کثرات

معنی کلمه کثرات در لغت نامه دهخدا

کثرات. [ ک َ ث َ ] ( ع اِ ) ج ِ کثرة. ( آنندراج ). و کثرت. ( غیاث اللغات ). بسیاریها. افزونیها. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کثرت شود.

معنی کلمه کثرات در فرهنگ فارسی

جمع : کثرت

جملاتی از کاربرد کلمه کثرات

تو چون سمن کن صورت ز غازه کثرات بباغ دنیا بس کوتهست عمر سمن
حقیقت نزد صوفیه ذات حق است، بی‌حجاب تعیّنات، و محو کثرات موهومه در نور ذات
بود آن در احد کثرات دیدن شئون ذات را در ذات دیدن
در سویدای دلم تابش نفی کثرات جلوه ئی بود که از وحدت ذات آوردند
مبین بقامت پست بنفشه کثرات که قد گلبن توحید ماست سرو چمن