کبوتر بچه

معنی کلمه کبوتر بچه در لغت نامه دهخدا

کبوتربچه. [ ک َ ت َ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / ب َچ ْ چ ِ ] ( اِ مرکب ) جوجه کبوتر. جوجه کفتر. ( یادداشت مؤلف ). چوزه کبوتر. ( ناظم الاطباء ). جَوزَل. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مِرعَش. عاتق.( دهار ). فرخ حمام. ( از مخزن الادویه ). حُر. ( منتهی الارب ). || نوعی غذا که از کله خشخاش نارسیده و گوشت چربی دار سرخ کرده سازند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کبوتر بچه در فرهنگ فارسی

( اسم ) بچ. کبوتر جمع : کبوتر بچگان : [ ای برادر مرا کبوتر بچه ای می باید که در آب بجوشانی و آنرا کوفته کنی ... ] . ( سمک عیار )

جملاتی از کاربرد کلمه کبوتر بچه

پیمبر گفت داری یک کبوتر گرفته دو کبوتر بچه در بر
مسکین دل من همچو کبوتر بچه وحشیست چون پنجه تواند که کند با چو تو شهباز
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت به سر کوی تمنّای تو در پروازم
بازِ مهر من مهجور کبوتر بچه ای در هوای شب وصلت به بلا می گیرد
دل کبوتر بچه ست و عشق تو باز ما کبوتر به چنگ باز آریم
سایه پروردا بترس از آفتاب ای کبوتر بچه بهراس از عقاب
چو کبوتر بچه پرواز مکن فارغ که به پروازگه تست قضا شاهین
دل کبوتر بچه ای بود و غم عشق تو باز تا به کی حلق کبوتر به دم باز دهی
ز عشق روی او شد دل اسیر غمزهٔ چشمش چو در گلشن به چنگ افتد کبوتر بچه شاهین را
دل ما همچو کبوتر بچه سرگردان در هوای غمت ای دوست به پرواز آید