معنی کلمه کبریت احمر در لغت نامه دهخدا
نان خود بر سائلان کبریت احمر کرده اند.سنائی.و زمان اتصال چون کبریت احمر ناپایدار. ( سندبادنامه ص 103 ). آری خوشدلی عنقای مغرب و کبریت احمر و زمرد اصفر است. ( سندبادنامه ص 52 ). || کنایه از اکسیر، چرا که از او ساخته میشود و آن جزو اعظم اکسیر طلاست. ( غیاث اللغات ).به اصطلاح اهل صناعت کیمیا مصنوع در غایت سرخی را کبریت احمر نامند. ( مخزن الادویه ). || هر چیزکه به دشواری تحصیل شود. گویند اعز من الکبریت الاحمر. ( ناظم الاطباء ذیل کبریت ). اعز من الکبریت الاحمر انما هو کقولهم اعز من بیض الانوق. ( اقرب الموارد ).
- مثل کبریت احمر ؛ نادر.نایاب. ( از امثال و حکم ).