کاه و جو
معنی کلمه کاه و جو در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه کاه و جو
بارگی خاص تو را هر پسین کاه و جو از توبره خوشه چین
کاه برگی تن و جو سنگی صبر کاه و جو این قدری خواهم داشت
دانهٔ دل جوجو است و چهره کاه کاه و جو زین دشت سرمائی فرست
می نبیند کاه و جو الا به خواب دایم از جوع البقر در اضطراب
بیخبر در بریدن منزل قند بر دوش و کاه و جو در دل
همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته
خادم این گفت و میان را بست چست گفت رفتم کاه و جو آرم نخست
مر خر بد را به طمع کاه و جو آرد زیرک خر بنده زیر بار به خروار
ندهمت کاه و جو از آنکه روا نیست بر آدمی تحکم خر
گفته بودی که کاه و جو بدهم چون ندادی از آن شدم در تاب