کانم

کانم

معنی کلمه کانم در لغت نامه دهخدا

کانم. [ ن ِ ] ( اِخ ) از بلاد بربر در اقصای مغرب از نواحی سودان. || گروهی از سودانیان. ( معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ). گروهی از سودانیان و از سیاهان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کانم در فرهنگ فارسی

از بلاد بربر در اقصای مغرب از نواحی سودان

معنی کلمه کانم در دانشنامه عمومی

کانم ( به انگلیسی: Kanem ) یکی از منطقه های کشور چاد است. این منطقه در سال ۲۰۰۹ میلادی ۳۵۴٬۶۰۳ نفر جمعیت داشته است.
مردم این منطقه شامل نژادهای عرب های بقاره ( ۴٫۹۷٪ ) , مردمان توبو دازا زبان ( ۴۸٫۲۵٪ ) , مردمان فولانی و مردمان کانمبو ( ۴۰٫۵۴٪ ) است.

جملاتی از کاربرد کلمه کانم

آنم که برون جهد ز کانم گوهر گیرد قلم از تیغ زبانم گوهر
دو مملکت دیگر در منطقه، یعنی سلطنت باقرمی و سلطنت ودای در سده‌های شانزدهم و هفدهم پدیدار شدند. قدرت کانم و وارثان آن مبتنی بر کنترل مسیرهای تجارت صحراگذر بود که از منطقه عبور می‌کردند. این مملکت‌ها که تاحدودی مسلمان به‌شمار می‌آمدند، هرگز کنترل خود را، به‌جز برای برده‌گیری، به سمت دشت‌های سبز جنوب گسترش ندادند. در کانم، حدود یک سوم از ساکنان متشکل از برده‌ها بود.
کان همه با رنج و عنا پرگهر آید کانم ز پس رنج عنا پرگهر آمد
اولین آن‌ها تمدن افسانه‌ای سائو بود که به خاطر آثار باستانی و تاریخ شفاهی‌اش نام‌آور است. سائو به تسخیر امپراتوری کانم درآمد؛ کهن‌ترین و ماندگارترین در میان امپراتوری‌هایی که در نوار کناره‌ای صحرای بزرگ در بخش چاد تا اواخر هزاره اول میلادی رونق داشتند.
زر کانم که زیب تاج شهم گر دهد حق خلاصی از محکم
ایده یک دولت آفریقایی متحد چندملیتی با امپراتوری‌های قرون وسطایی آفریقایی مختلف از جمله امپراتوری اتیوپی، امپراتوری غنا، امپراتوری مالی، امپراتوری سونگهای، امپراتوری بنین، امپراتوری کانم و سایر دولت‌های ملت تاریخی مقایسه شده است. در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، اکثریت سرزمین‌های آفریقا توسط امپراتوری‌های مختلف اروپایی کنترل می‌شد و بریتانیایی‌ها حدود ۳۰ درصد از جمعیت آفریقا را در اوج خود کنترل می‌کردند.
چون سنگ وجود لعل شد کانم را در میبینم قطرهٔ بارانم را
این عیب و عار عشق و هنر را کجا برم کانم نمی خرد که خریدار عالمست
بحر و کانم ازان همی خیزد از دل و دیده لعل و مرجانم
منم‌ که ازکف زربخش آفت‌ کانم جهان عزّ و علا را چهار ارکانم
کاین سخن را به جهد دادم نظم گرچه چون بحر و کانم از گوهر
در دست هر که هست ز خوبی قُراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
نه بحر و کانم تا همچو بحر و کان بشوم ز جود دست و دلت خوار و زار بیگه و گاه