کان کن

معنی کلمه کان کن در لغت نامه دهخدا

کان کن.[ ک َ ] ( نف مرکب ) شخصی را گویند که کان را میکند. ( برهان ) ( آنندراج ). معدنچی و آنکه در معدن کار کند. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) به طریق کنایه فرهاد را گویند. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کان کن در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه معدن را کند تا فلز استخراج کند . ۲ - مقنی .

جملاتی از کاربرد کلمه کان کن

و عن علی بن موسی الرضا عن ابیه موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد ابن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه علی بن ابی طالب سلام اللَّه علیهم عن النّبیّ (ص) قال: «من قرأ إِذا زُلْزِلَتِ اربع مرّات کان کن قرأ القرآن کلّه».
ز بدو کون که عالم نبود ظاهر شد بامر ایزدی از کان کن فکان گوهر
گردد بحل کار، فرومانده بس که من لعل گران به تیشه کان کن درآورم
افشاند فیض فضل به دامان روزگار چندین جواهر ازل از کان کن فکان
گر همی لعل بایدت کان کن ور همی عشق بایدت جان کن
کانرا که تیشه رخنه کند فضل کان نهم رخنه چرا به تیشهٔ کان کن درآورم
بر نیاید اختری مثلش ز برج کبریا بر نخیزد گوهری شبهش ز کان کن فکان
تن ما را همه جان کن همه را گوهر کان کن ز طرب چشمه روان کن به سوی باغ و بهارم
آهنش آمده بی زحمت کان کن بیرون که ز بس تیزی او رخنه دل کان گردد
بحر است جان انورش ساحل لب جان پرورش باشد طفیل گوهرش محصول کان کن فکان