معنی کلمه کامکان در لغت نامه دهخدا کامکان. ( اِخ ) ازطخرود از توابع ساوه. رجوع به تاریخ قم ص 140 شود.
جملاتی از کاربرد کلمه کامکان پس گم شدنم به و چنان گم شدهام کامکان پدید آمدنم هرگز نیست لیک معلولم چنان کامکان نباشد زیستن صد مسیح ار سایه ام بهر مداوا افکنند لیکن چندان، در جرم مپیچ کامکان صلح نماند هیچ