چیره زبانی

معنی کلمه چیره زبانی در لغت نامه دهخدا

چیره زبانی. [ رَ / رِ زَ ] ( حامص مرکب ) زبان آوری. سخندانی. فصاحت. بلاغت. گشاده زبانی :
جوانی گذشت و چیره زبانی
طبعم گرفت نیز گرانی.رودکی.به خاموش چیره زبانی دهد
به فرتوت زور جوانی دهد.اسدی ( گرشاسب نامه ).

معنی کلمه چیره زبانی در فرهنگ فارسی

زبان آوری . سخندانی . فصاحت . بلاغت و گشاده زبانی .

جملاتی از کاربرد کلمه چیره زبانی

جوانی گسست و چیره زبانی طبعم گرفت نیز گرانی
و لیکن چون نبینم رونق فضل چه سود از فضل و از چیره زبانی ؟
بشد در پاسخش چیره زبانی که بودش خامشی همداستانی
گر دهدت روزگار دست و زبان زینهار دست درازی مجو چیره زبانی مکن