چیدم
معنی کلمه چیدم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چیدم
دیدم جهانرا سربسر چیدم ثمر از هر شجر گشتم گدای دربدر تا عاقبت سلطان شدم
گلها که من از باغ وصالت چیدم درها که من از نوش لبت دزدیدم
بی توام در سیر گل، تن با خزان همدرد شد هر کجا چیدم گل سرخی، به دستم زرد شد
روزی از باغ تو چیدم گل و یک عمر گذشت دست خود را چو گل تازه همان میبویم
دستم ز جام عکس می لالهگون گرفت گل چیدم آنقدر که کفم رنگ خون گرفت
بیدل چقدر سحر است کز هستی بیحاصل بر خاک نفس چیدم بر سرمه صدابستم
ناکسان را کی رسد زان غنچه بو زانکه من چیدم گل از بستان او
آن طرف کام نیست غیر ندامت چیدم و دیدم گل امید دو رنگ است
غیر ازین چیدم چه گل از آتش سودای عشق کآخر از سر تا به پا زین داغ فرسودم چو شمع
گل مراد ز نخل تو آنقدر چیدم که شرمسار ز بخت بلند خویشتنم