معنی کلمه چوگان کردن در لغت نامه دهخدا
خمیده بیدش از سودای خورشید
بلی رسم است چوگان کردن از بید.نظامی. || دوتا کردن. کوژ و منحنی کردن. خمیده کردن. چنگ کردن :
قدم کرد چوگان و در خم اوی
ز میدان عمرم بسر برد گوی.اسدی.- از قامت کسی چوگان کردن ؛ گوژ و منحنی ساختن قامت کسی. دوتا کردن بالای آخته کسی. چنگ کردن قد کسی :
ای جوان سروقد گوئی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند.حافظ.