چوگان زلف

معنی کلمه چوگان زلف در لغت نامه دهخدا

چوگان زلف. [ چ َ / چُو ن ِ زُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارای زلف چون چوگان. با زلف بخم. با زلف تابدار. با زلف خم اندر خم :
بخواه گوی زنخ لعبتان چوگان زلف
گهی بگوی گرای و گهی بچوگان باز.سوزنی.

معنی کلمه چوگان زلف در فرهنگ فارسی

دارای زلف چون چوگان

جملاتی از کاربرد کلمه چوگان زلف

لطمه‌ها چون گو بسی خوردیم از چوگان زلف بر سر میدان عشقت تا که جولان کرده‌ایم
دولت در آن سر است که چوگان زلف یار غلطان ز دوش آورد او را چو گو کند
گوی با گوی دل از چوگان زلف او خبر تا چو من او نیز روزی چند سرگردان شود
هرساله گوی حسن به چوگان زلف تست این تاج افتخار نه امسال می‌بری
بخواه گوی ز نخ لعبتان چوگان زلف گهی بگوی گرای و گهی بچوگان یاز
نبود آن خم چوگان زلف بر سر رحمت مگو چو گوی و بسر در ره طلب ندویدم
بر آن سرم که بمیدان عشق بازم باز سری که در خم چوگان زلف یار چو گوست
در خم چوگان زلف داشت سری یا نداشت گوی سعادت بگو تا که زمیدان ربود
ابن یمین ز ضربت چوگان زلف او دارد دل شکسته و سرگشته همچو گوی
اگر نه در خم چوگان زلف تست دلم بگوی تا که چرا شد گوی سرگردان