چوبان. ( اِ ) چوپان. شبان. راعی. شبان و گله بان و محافظ وحارس گوسپندان و اسبان. ( ناظم الاطباء ) : به چوبان بفرمود تا هرچه بود فسیله بیارد بکردار دود.فردوسی.گله دار و چوبان همه کشته شد سر بخت ایرانیان گشته شد.فردوسی.چو از روز یک ساعت اندرگذشت بیامد بدرگاه چوبان ز دشت.فردوسی.رجوع به چوپان و شبان شود.
معنی کلمه چوبان در فرهنگ فارسی
چوپان ٠ شبان ٠ راعی
جملاتی از کاربرد کلمه چوبان
در سال ۱۵۱۷ خدیجه سلطان با داماد چوبان مصطفی پاشا وزیر دوم دیوان ازدواج کرد. مصطفی پاشا برای مدتی (۱۵۲۲–۱۵۲۴) فرماندار مصر شد. آنها یک دختر داشتند عایشه خانم سلطان (با سینان پاشا ازدواج کرد) داشتند. مصطفی پاشا در سال ۱۵۳۰ هنگام بازگشت از سفر دریایی فوت شد.
در روایت این داستانهای حماسی و رزمی و در رابطه با شیوه زندگی و تلاش و کوشش این مردمان برای زندگی سرافرازانه و مقابله آنان با دشمنان و مخالفان و همچنین توصیف طبیعت سرزنده و شاداب منطقه هر از گاهی با عبارات و اظهارات مبالغهآمیزی مواجه میشویم که بر قدرت و نفوذ کلام و تاثیر آن میافزایند. قازان خان از چنان نیروی جسمانی قوی برخوردار است که صخرهای را از بالای کوه فرو میغلتد به آسانی با پای خود کنا زده و از سر راهش به دور میافکند. قاراجیق چوبان قادر است که با فلاخن خود سنگهایی به وزن دوازده من را به نقاط دور دست پرتاب کند، قاراگؤنِئی به هنگام خشم و غضب تکه سنگ خارای سیاه را با مشت خود میفشارد و خرد میکند و ذرات خاک مبدل میکند و از سبیل اَمَنین در خشم خون میچکد
در نسخهٔ خطی رومیانتسف، مترجم ترکی آن، محمد آوابی آقتاشی، بهصراحت میگوید که ترجمهٔ او از روی یک اصل فارسی است، که ولینعمتش خواستهاست مشکلات عربی و فارسی آن را برایش ساده کند. به گفتهٔ بارتولد، این ولینعمت به نام چوبان بیک، فرزند شمخال، از اخلاف (اوغلو) گری خان، و حتماً یکی از امیرزادگان محلی داغستان بودهاست.
- در طول تابستان، خان چوبان باید گله را به بالای منطقه ببرد. سارا احساس تنهایی میکند و به سوی دوست قدیمی خود، رودخانه آرپا میرود.
روزی مخنث بانگ زد گفتا که ای چوبان بد آن بز عجب ما را گزد در من نظر کرد از گله
- او سرانجام با چوپان محبوبی به نام خان چوبان اهل مغان ازدواج میکند.