چوب قلم

معنی کلمه چوب قلم در لغت نامه دهخدا

چوب قلم. [ ق َ ل َ ] ( اِ مرکب ) پاره چوب باریکی که یک سرش ( سری که به آن نیش آهنین پیوندد و یا در آن نیش آهنین گذارند ) ستبرتر از سر دیگر باشد و هر چه از سربدم رود رفته رفته باریکتر شود. امروز بیشتر آن را از کائوچو و نظایر آن میسازند و بهمین نام مینامند.

معنی کلمه چوب قلم در فرهنگ فارسی

پاره چوب باریکی که یک سرش ستبر تر از سر دیگر باشد و هر چه از سر بدم رود رفته رفته باریکتر شود . امروز بیشتر آنرا از کائوچو و نظایر آن میسازند و بهمین نام مینامند .

جملاتی از کاربرد کلمه چوب قلم

کف صورتگران را بسته بر چوب قلم در راه او گردیده جاروب
وقتی ترسیم مقاصد تا اندازه‌ای روشن شد به‌شکل تصویر برخوردند- زیرا برای ترسیم یک مطلب کوچکی مدت‌ها وقت لازم داشت مثلاً حجار باید تخته سنگ را بتراشد و بعد مطلب را روی آن حجاری کند و سپس برای طرف فرستاده شود این بود که به فکر افتادند که به جای حجاری و نقاری ترسیم کنند و برای رفع این نیازمندی باین نکته پی بردند که رنگی بسازند که با آن رنگ حروف را بنویسند بعد از مطالعات زیاد و رنگ‌های سبز و قرمز و آبی را از عصاره برگ‌های درختان و بوته‌ها به‌دست آوردند و به جای تیشه از چوب قلم تراشیدند و به جای تخته سنگ برگ پاپیروس را مورد استفاده قرار دادند و مکاتبات سر و صورتی پیدا کرد تا به صورت امروزی رسید.