چهره گشا
جملاتی از کاربرد کلمه چهره گشا
فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین چهره گشا ، غزل سرا، باده بیار این چنین
چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را چهره گشا تمام کن جلوهٔ ناتمام را
دستی به دل تنگ نه ای شور قیامت از خامه شدی چهره گشا باغ جنان را
دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین رخسار تو را روی نما، نور تجلّا
کلک چو منی را رقم شکوه غریب است وانگه چو تویی چهره گشا عدل و کرم را