چهره گشا

معنی کلمه چهره گشا در لغت نامه دهخدا

چهره گشا. [ چ ِ رَ / رِ گ ُ ] ( نف مرکب ) بردارنده حجاب از رخ. گشاینده صورت. چهره گشای. جلوه نما. زنی که روی خود باز و اظهار دلربائی کند. || مصور و صورتگر. ( از ناظم الاطباء ). نقاش. ( یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه چهره گشا

فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین چهره گشا ، غزل سرا، باده بیار این چنین
چند بروی خودکشی پردهٔ صبح و شام را چهره گشا تمام کن جلوهٔ ناتمام را
دستی به دل تنگ نه ای شور قیامت از خامه شدی چهره گشا باغ جنان را
دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین رخسار تو را روی نما، نور تجلّا
کلک چو منی را رقم شکوه غریب است وانگه چو تویی چهره گشا عدل و کرم را