معنی کلمه چهره شدن در لغت نامه دهخدا
با آینه چهره میتوان شد
گرروی تو در میان نباشد.غنی ( از آنندراج ).|| حریف شدن. ( غیاث اللغات ). کنایه از حریف و روکش باشد. ( آنندراج ). || روبرو شدن حریف. ( از فرهنگ نظام ). کنایه از برخاستن به منازعت باشد. ( برهان ). به جنگ برخاستن. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح قماربازان ، بردن است پس از باخت بسیار. بردن در قمار یا باخته را بردن. ( و در این معنی چهره شاید صورتی از چیره باشد ). ( از یادداشت مؤلف ). در زمان ما بازی کن پاک باخته و دیگر بار بازپس برده را گویند.