چهره شدن

معنی کلمه چهره شدن در لغت نامه دهخدا

چهره شدن. [ چ ِ رَ / رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقابل شدن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). روبرو شدن. مواجه شدن. روبارو شدن. رودررو قرار گرفتن :
با آینه چهره میتوان شد
گرروی تو در میان نباشد.غنی ( از آنندراج ).|| حریف شدن. ( غیاث اللغات ). کنایه از حریف و روکش باشد. ( آنندراج ). || روبرو شدن حریف. ( از فرهنگ نظام ). کنایه از برخاستن به منازعت باشد. ( برهان ). به جنگ برخاستن. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح قماربازان ، بردن است پس از باخت بسیار. بردن در قمار یا باخته را بردن. ( و در این معنی چهره شاید صورتی از چیره باشد ). ( از یادداشت مؤلف ). در زمان ما بازی کن پاک باخته و دیگر بار بازپس برده را گویند.

معنی کلمه چهره شدن در فرهنگ فارسی

مقابل شدن . روبرو شدن . مواجه شدن . روبارو شدن . یا حریف شدن . یا در اصطلاح قمار بازان بردن است پس از باخت بسیار .

جملاتی از کاربرد کلمه چهره شدن

سروش جمشیدی اصالتی یزدی و زرتشتی دارد; وی در چند مصاحبه گفته‌است که مهران مدیری برای او کار بزرگی کرده‌است و پس از چند سال بیکاری او را به کار در دورهمی و در حاشیه دعوت کرده‌است. او توانست رتبه ۹ دانشگاه آزاد را کسب کند و در رشته برق در دانشگاه آزاد تهران تحصیل کند. او پس از کسب مدرک فوق دیپلم انصراف داده‌است. در واقع علت چهره شدن نامبرده بازی درخشان با نام پیله در برنامه طنز سیمای یزد بوده‌است.
با عارض تو چهره شدن کار آینه است دولت نصیب دیده بیدار آینه است
به چهره شدن چون پری کی توانی؟ به افعال ماننده شو مر پری را
با روی یار چهره شدن نیست کار گل دارد کسی که جوهر این کار، آینه است
بر عارض تو چهره شدن حد شمع نیست گریان ز بزم رفت و سر خویشتن گرفت