چهره برافروختن

معنی کلمه چهره برافروختن در لغت نامه دهخدا

چهره برافروختن.[ چ ِ رَ / رِ ب َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) صورت را جمال بخشیدن. به گلگونه آرایش رخسار کردن. آراستن رخسار. گلگونه کردن رخسار. همانند گل کردن رخسار :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند.حافظ.

معنی کلمه چهره برافروختن در فرهنگ فارسی

صورت را جمال بخشیدن . به گلگونه آرایش رخسار کردن . آراستن رخسار .

جملاتی از کاربرد کلمه چهره برافروختن

مستی از چهره برافروختن ما گل کرد ورنه چون لاله، می ساغر ما را بو نیست
خاصیت شمع چیست چهره برافروختن عادت پروانه چیست پر زدن و سوختن