چهرم

معنی کلمه چهرم در لغت نامه دهخدا

چهرم. [ چ َ رُ ] ( اِخ ) تلفظی از جهرم است :
ز چهرم بیامد به شهر ستخر
که آزادگان را بدان بود فخر.فردوسی.رجوع به جهرم شود.

معنی کلمه چهرم در فرهنگ فارسی

تلفظی از جهرم است .

جملاتی از کاربرد کلمه چهرم

درآمد ز در آن بت مهر چهرم پراکنده بر ماه مشک از دو جانب
جسمم بی‌تاب گشته چهرم بی‌‌آب چشمم بی‌خواب گشته جانم بی‌خور
من آن ویسم که چهرم نوبهارست من آن ویسم که مهرم پایدارست
اگر چهرم چو گل بینی چه باک است نبینی کاصل گل از آب و خاک است
من خدا چهرم شما ابلیس چهر من همه مهرم شما غافل ز مهر
اینهمه چنین برجبین و چهرم از پیری مبین درجوانی عشق روی اوچنین پیرم نمود
زرد چهرم سخت غم افزا شد آخر ای شگفت سستی بختم خواص از زعفران افکنده است
در میان شعرهای موزون «باغ آینه»، علاوه بر «کیفر» که شعری است با فضایی خاص، قطعه «بر سنگفرش» و به خصوص قطعات «ماهی» و «طرح» ــ از آن جا که از آغاز تا پایان، بدون سطری انحراف و سرشار از جوهر شعری است ــ از شعرهای کامل شاملو ست؛ و در بین اشعار فصول سوم و چهارم که باید آغاز راه واقعی او دانسته شود، «ارابه‌ها» «دو شبح» «اصرار» «از نفرتی لبریز» «فریادی و دیگر هیچ» (از منظومه مرثیه برای مردگان دیگر) «باران» و «شبانه، شب، تار..»، و در فصل چهرم «باغ آینه» و «لوح گور» و از میان شعرهای توصیفی «از شهر سرد» از موفق‌ترین اشعار این کتاب به شمار می‌روند.'
سیم اشک و زر چهرم بود ار هیچم نیست عشق تو داده به من فقر و توانائی را
ز چهرم برد گرما، رونق و تاب نکرده جلوه، رنگم شد چو مهتاب
پرده سوزست پرتو چهرم نیست یک ذرّه خالی از مهرم