چهاری. [ چ َ / چ ِ ] ( ص نسبی )مرکب از عدد چهار و یاء نسبت. منسوب به عدد چهار. - ده چهاری ، نسبت به چهارده ؛ چهاردهی : من کیستم که بر من نتوان دروغ بستن نه قرص آفتابم نه ماه ده چهاری.منوچهری.
معنی کلمه چهاری در فرهنگ فارسی
مرکب از عدد چهار و یائ نسبت . منسوب بعدد چهار .
جملاتی از کاربرد کلمه چهاری
گور و گوزن و کبک و غزالم تویی به نقد تنها تو هر چهاری اگر هر چهار نیست
حامل عرش این چهارند و تو شاه بهترین هر چهاری ز انتباه
تو اندر این چهاری مانده سرمست نمیدانی که این صورت که پیوست
روزی سه چهاری چو سوار خر غیر ... دو پای خود به یک سو انداز
میان هر چهاری باز مانده توی رازی و اندر راز مانده
وآن چهاری که پیش خوان بودند مغز و دل دیدگان و جان بودند