چهاربید

چهاربید

معنی کلمه چهاربید در لغت نامه دهخدا

چهاربید. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است در بجنورد، زراعتش آبی و هوایش ییلاقی است. از چشمه آبیاری میشود، پانزده خانوار سکنه دارد. ( مرآت البلدان ج 4 ص 298 ). دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، 711 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران 9 ).
چهاربید. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، 150 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بن شن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه چهاربید در فرهنگ فارسی

دهیست از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد ٠

معنی کلمه چهاربید در دانشنامه عمومی

چهاربید (جاجرم). چهاربید روستایی در دهستان طبر بخش جلگه شوقان شهرستان جاجرم استان خراسان شمالی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۱٬۳۲۹ نفر ( ۴۳۸خانوار ) بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه چهاربید

این بخش شامل یک شهر به نام میمند و ۳ دهستان به نام‌های خواجه‌ای به مرکزیت روستای جوکان، پرزیتون به مرکزیت روستائی به همین نام و دهستان دادنجان به مرکزیت روستای دادنجان و تعداد۴۴روستا و آبادی می‌باشد که برخی از آنها عبارتند از:شبانکاره، چهاربید سرتنگ، صحراسفید، گنک، آبگل، امیرسالار، پرزیتون، تنگریز، بنه خفرک، مرادآباد، اسماعیل‌آباد، جوکان، زنجیران، موک، سریزجان، دارنجان لر. مورجان. دادنجان، ساختمان رئیسی وگودکهلویه جانی آباد. مهکویه. ابراهیم‌آباد. کندران. قصرعاصم. باوریان. حنیفقان. بورزکان. خیرآباد. نجف آباد. وحدت آباد. همت‌آباد کره داشی. بیروکان. انارمهر. سمنگان. میگلی. خبره. آبسوراخ. چنارسوخته کوهمره. عزیزآباد. چنارسوخته خواجه‌ای. مهکویه علیا. له آب. بست دوراه.