چهار چهار

معنی کلمه چهار چهار در لغت نامه دهخدا

چهارچهار. [ چ َ / چ ِ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب )مربع. چهارضلعی. رُباع. || چارچار. چهار روز از آخر چهله بزرگ و چهار روز از اول چهله کوچک زمستان که مصادف است با ششم تا چهاردهم بهمن ماه.

معنی کلمه چهار چهار در فرهنگ فارسی

مربع چهار ضلعی . رباع . یا چار چار چهار روز از آخر چهله بزرگ و چهار روز اول چهل. کوچک زمستان که مصادف است با ششم تا چهاردهم بهمن ماه .

جملاتی از کاربرد کلمه چهار چهار

هر چیز که با چیز یار شود او دو شود. این حقیقت جفتی است که چون با او باشی، یکی باشی و چون بی اوباشی، دو دو باشی، سه سه باشی، چهار چهار باشی و مثال این روح است با تن که تا روح در تن است، همه اجزای متفرق یک نفس‌اند، چون از او روح جدا شد، این یکی صد هزار شد، چشم سویی رفت و گوش گوشه‌ای گرفت، اسخوان طرفی گزید، گوشت را هر صاحب نیشی گرفت. چرا پراکنده شدند نه یک نفس بودند؟ و چون خاک شوند، پاره‌ای از آن خاک را کوزه کردند، پاره‌ای را کاسه کردند، پاره‌ای را خمره کردند.