چهاراسبه.[ چ َ / چ ِ اَ ب َ / ب ِ ] ( ص نسبی ) دارای چهار اسب. - کالسکه چهاراسبه ؛ که با چهار اسب کشیده شود. ( یادداشت مؤلف ). کالسکه ای که چهار اسب به آن بسته باشند. کالسکه ای که با نیروی چهار اسب حرکت کند. || کنایه است از باسرعت و شتاب بسیار. چاراسبه.
معنی کلمه چهار اسبه در فرهنگ فارسی
کالسک. چهار اسبه که با چهار اسب کشیده شود ٠ یا با سرعت و شتاب بسیار ٠
جملاتی از کاربرد کلمه چهار اسبه
مهر، ایزد فروغ و پیکار و پاسبان عهد و پیمان است. این ایزد بعدها با خورشید تیز اسب یکی دانسته شدهاست. مهر به گردونه چهار اسبه نشسته، از خاور به باختر میشتابد. در گردونهاش ابزارهای جنگ انباشته شده تا دیوان و دروغگویان و پیمانشکنان را به سزا رساند.