چنگل باز

معنی کلمه چنگل باز در لغت نامه دهخدا

چنگل باز. [ چ َ گ َ ل ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پنجه ٔباز. مخلب. ( منتهی الارب ) :
نی نی که همچو چنگل باز است زلف او
من پر ز بیم او چو کبوتر همی زنم.معزی.که مرغ در قفس ایمن بود ز چنگل باز.عمعق.کبوتر بچه چون آید به پرواز
ز چنگ شه فتد در چنگل باز.نظامی.جهض ؛ رهانیدن صید را از چنگل باز و صیاد. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه چنگل باز در فرهنگ فارسی

پنج. باز ٠ مخلب ٠ رهانیدن صید را از چنگل باز و صیاد ٠

جملاتی از کاربرد کلمه چنگل باز

چه حد دارم، که نام پنجهٔ مژگان او گیرم تذرو دل، اسیر چنگل باز است می‌دانم
زلفش بکشی شب دراز آید ازو ور بگذاری چنگل باز آید ازو
کبکم ولیک خون من بیگناه را گیرنده تر ز چنگل باز آفریده اند
هم تذروان رسته‌اند از چنگل باز سپید هم‌گوزنان جسته‌اند از پنجهٔ شیر عرین
او به زیر من چون کبک که در چنگل باز من بر آن گنبد او راست چو بر طور کلیم
گیرم که رها گردد از آن دام سر زلف مرغ دلم از چشم تو در چنگل باز است
تا چه صیدیم که در چنگ پلنگ افتادیم یا چه کبکیم که در چنگل باز آمده ایم
جستم ز تو چون کبوتر از چنگل باز رفتم نه چنان که دیگرم بینی باز
صعوه من هرزه پروازست بو کز فرط مهر بیخودش در آشیان چنگل باز افگنم
خط چوگان دلم از سایه مژگان دزدید شوخی چنگل باز و قفس از یادم رفت