چننده

معنی کلمه چننده در لغت نامه دهخدا

چننده. [ چ ِ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) مخفف چیننده. رجوع به چیدن شود.
- گل چننده ؛ گلچین :
خار بدان گل چننده قصد کند
گرچه همی او نه قصدخار کند.ناصرخسرو.

جملاتی از کاربرد کلمه چننده

چنندهٔ کل ار خارش انگشت خست گنه بر چننده است بر خار نیست
خار بدان گل چننده قصد کند گرچه همی او نه قصد خار کند
قُطُوفُها دانِیَةٌ (۲۳) خوشه‌های آن از دست چننده نزدیک.