چنانک

معنی کلمه چنانک در لغت نامه دهخدا

چنانک. [ چ ُ / چ ِ ] ( حرف ربط مرکب ، ق مرکب ) مخفف «چنانکه » و چنانکه مخفف «چونانکه » گاه در اشعار شاعران به ضرورت رعایت وزن شعر آمده است. بدانسان که. بطریقی که. بنحوی که. بدانگونه که. بصورتی که و غیره :
من به یمگان در نهانم علم من پیداچنانک
فعل نفس رستنی پیداست اندر بیخ و حب.ناصرخسرو.مگرت وقت رفتن است چنانک
پیش ازین گفت آن بشیر و نذیر.ناصرخسرو.ز دانا نیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی
زنادانست پنهان جان چنانک از گوش کر الحان.ناصرخسرو.رجوع به چنان و چنانکه و چونان و چونانکه شود.

معنی کلمه چنانک در فرهنگ فارسی

مخفف (( چنانکه ) ) و (( چونانکه ) ) که گاه در اشعار شاعران بضرورت رعایت و زن شعر بدینصورت آمده است .

جملاتی از کاربرد کلمه چنانک

زمانه داشت بر او آفرین همیشه چنانک به صد هزار زبان بر عدوش نفرین است
بود بی بیانش معانی چنانک دهان بی زبان و زبان بی دهان
و فرق میان خواب و واقعه بنزدیک این طایفه از دو وجه است: یکی از صورت دوم از معنی. از راه صورت چنانک واقعه آن باشد که میان خواب و بیداری بیند یا در بیداری تمام بیند و از راه معنی واقعه آن باشد که از حجاب خیال بیرون آمده باشد و غیبی صرف شده که روح در مقام تجرد از صفات بشری مدرک آن شود واقعه‌ای روحانی بود مطلق وگاه بود که نظر روح موید شود بنور الوهیت واقعه ربانی بود که «المومن ینظر بنورالله».
هر یک از نازکی و لطف چنانک بلب هر که در بری دندان
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ صدق ستون همه کارها است و تمامی همه کارها بدوست و نظام کارها ازوست و صدق دوم درجۀ است از نبوّت چنانک خدای تَبَارَکَ وَتَعالی میگوید فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَبِیّینَ وَالصِّدیقینَ و صادق نامیست لازم از صدق و صدّیق مبالغتست از وی و آن، آن بود که او را صدق بسیار بود و غلبۀ حال او صدق بود و کمترین صدق راست کردن ظاهر و باطن بود و صادق، آن بود که سخن راست گوید و صدّیق آن بود که اندر جمله افعال و اقوال و احوال صادق بود.
و هم او گوید صوفی از خلق منقطع بود، بحق نارسیده چنانک گفت وَ اَصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ترا برای خویش آفریدم تا طمعها از وی بریده شد پس از آن گفت لَنْ تَرانی.
منت خدایرا که برون آمدی چنانک یاقوت زاتش و گهر از آب وزرزکان
تیغ بنفشه گونش برد شاخ شر چنانک بیخ بنفشه، بوی دهان شراب‌خوار
وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا و ایشان گویند که پی بران و پس روان بودند لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً کاشک ما را باز گشتی بودی با جهان پیشین فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ تا ما ازیشان بیزاری کردیمی کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا چنانک ایشان از ما بیزاری کردند امروز، کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ چنان‌هن باز نماید اللَّه و ازیشان أَعْمالَهُمْ آنچه میکردند درین جهان حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ که همه حسرت گشت ور ایشان، وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ و ایشان از آتش جاوید بیرون آمدنی نه‌اند.