چمند. [ چ َ م َ ] ( ص ) اسب کندرفتار و کاهل را گویند. ( برهان ). اسب جمام کندرفتار. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). اسب کندرفتار. ( ناظم الاطباء ). اسب کاهل چابک خوار که جنبان نبود. ( شرفنامه منیری ). جمند. و رجوع به جمند شود. || مردم کاهل و تنبل و هیچ کاره را نیز گفته اند. ( برهان ). آدم جمام کُندرفتار. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مردم تنبل و هیچکاره. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به جمند شود. || ( اِ ) در لهجه روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ، بمعنی درخت و بوته گل.
معنی کلمه چمند در فرهنگ فارسی
اسب کند رفتار و کاهلرا گویند . اسب جمام کند رفتار . اسب کند رفتار .
جملاتی از کاربرد کلمه چمند
سرو من و تو هر دو بگلزار می چمند زین دو تذرو بنده رفتار کیستی