چمن گل
جملاتی از کاربرد کلمه چمن گل
گر همچو یقینی ز خودی باز رهی دانی که در این چمن گل و خار یکی است
درین چمن گل شادی است غم، کند ز آن رو ز خار دست تو خون گریه وقت گل چیدن
پریش سازی گیسو بروی یشم سرین چه یک چمن گل و یک باغ یاسمن خسبی
آن سعادت را چه پیش آمد، که در صحن چمن گل ز سر می رست اگر پا بر گیاهی داشتیم
پاشم چمن چمن گل معنی به پای لفظ شریان فکر را چو گشایم به نشتری
چمن چمن گل آشفتگی به دامن ماست نسیم اگر دم عیسی است برق خرمن ماست
یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است
ز طراوت جمالت به هزار دیده مرغان نکنند فرق از هم به چمن گل و گیا را
از رطوبت خار و دیوار چمن گل می کند روز حشر امید از مژگان تر باشد مرا
در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب تازه شد جانم کزو آمد به من بوی حبیب