چشم نرگس
جملاتی از کاربرد کلمه چشم نرگس
غمگین مشو که اهل نظر را بسی سخن با چشم نرگس است که دارد کمی خمار
هزار حیف که در شان چشم نرگس نیست کرشمهای که تواند دلی شکار کند
خواب غنچه مگر نخواهد بست چشم نرگس از آن در افسون است
بر کن از خواب چشم نرگس را تا نظاره کند گلستان را
کشیدند از چشم نرگس برون زری رسته کان بد بمهر خدا
نظرش به سوی هر کس بهمثال چشم نرگس بُوَدش ز هر حریفی طرب و خمار دیگر
باز کرده چشم نرگس باز کرده چشم نار باز سرافکنده آبی برکشیده لاله سر
گلرخان چمن از دوش صبوحی زدهاند چشم نرگس ز چه در عین خمارست امشب
ز چشم نرگس و زلف بنفشه و رخ گل بهار تازه چو بتخانه کرد هر برزن
دو چشم نرگس مخمور شد باز سمن با ارغوان دمساز و هم راز