چشم موری
جملاتی از کاربرد کلمه چشم موری
بی توام در چشم موری عالمی است مینگنجم در جهانی بیتو من
چنان عشق تو زوری کرد بر من که عالم چشم موری کرد بر من
ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را
نعمت عالم حریف اشتهای حرص نیست چشم موری را سلیمان سیر نتوانست کرد
زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
هیچ کس را دیده بر ما کی رسد چشم موری بر ثریا کی رسد
گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل بهکنج چشم موری واکش و ملک سلیمان شو
زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد تکلف برطرف، لعل شکر خا این چنین باید
هوس وصال ان لب چه کنی بگفت شیرین منم آنکه چشم موری بچنین رطب گشایم