چشم مالیدن

معنی کلمه چشم مالیدن در لغت نامه دهخدا

چشم مالیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) مالیدن چشم. مالش دادن پلک چشم. || هوشیار شدن و ازغفلت برآمدن. ( آنندراج ). از خواب غفلت بیدار شدن.
- چشمت را بمال ؛ یعنی درست حواست را جمع ک-ن و خوب دیده بینش خود را بگشای :
سگ بنطق آمد که ای صاحب کمال
بی حیامن نیستم ، چشمت بمال.شیخ بهائی.

معنی کلمه چشم مالیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پلک دیده را با دست یا چیزی مالیدن . ۲ - هوشیار شدن از غفلت بیرون آمدن . یا چشمت را بمال . درست حواست را جمع کن .

جملاتی از کاربرد کلمه چشم مالیدن

ز ره چشم مالیدن آغاز کرد نی تیر برگ سفر ساز کرد
زخواب نیستی برجسته ام از شورش هستی زدست من بغیر از چشم مالیدن نمی آید
موج دریای ندامت امتحان آگهی‌ست صدمژه یک چشم مالیدن به‌چشم ما شکست
ز خواب نیستی برجسته‌ام از شورش هستی ز دست من بغیر از چشم مالیدن نمی‌آید