جملاتی از کاربرد کلمه چشم عنایت
عنایت تو دلیل سعادت فلک است یکیبه چشم عنایت به سوی خلق نگر
جان شیرین به فدای شب وصلت کردم وین زمان از کرمت چشم عنایت دارم
به چشم عنایت مشو ناظرش که عنوان باطن بود ظاهرش
استخوانش اگر از دوری ره سرمه شود عاشق از یار همان چشم عنایت دارد
مرا ز چشم عنایت فکنده یکباره نگار مهوش من همچو روزگار چرا
رضای من طلب امشب، طریق ناز مگیر مبند چشم عنایت نظر فراز مگیر
همه را همیشه نظارهٔ تو میسر است خوشا کسی که گهی ز چشم عنایت تو به دولت نظری رسد
تا به من امید هدایت کهراست یا به خدا چشم عنایت کهراست
دست فلک به چشم عنایت زمانه را از چشمههای عدل تو آب زلال داد
نظر به چشم عنایت مکن به سوی رقیب که روشنی ندهد سرمه چشم اعما را