چشم عقل

معنی کلمه چشم عقل در لغت نامه دهخدا

چشم عقل. [ چ َ / چ ِ م ِ ع َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دیده عقل. چشم خرد. دیده باطن. چشم دل :
به چشم عقل درین رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است.حافظ.

جملاتی از کاربرد کلمه چشم عقل

بگو به مردمک دیده هنر شانی که ای ضمیر تو چون چشم عقل چشمه نور
تو چشم عقل ببستی، که در چه افتادی تو بد شدی، که شدند از تو خوبتر دگران
به چشم عقل بود نون آن مه نوی اما مه نوی که مقارن شود به زهره ی ازهر
هنوز از پس چندین هزار سال وصال دو چشم عقل ز هجران عشق خونبارست
به چشم عقل پنداری که جانست به گوش عدل پنداری روانست
به گوش دل شنیدن جمله اسرار به چشم عقل دیدن سر هر کار
در میان نویسندگان جوزف کنراد و جیمز جویس به دلیل نمادپردازی در آثارشان شهرت خاصی دارند؛ مثلاً جیمز جویس در کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانی» پسرکی عینکی را به تصویر می‌کشد که مدام مطیع پدر و مادر و نظام کلیسایی و معلمان مدرسه‌اش است. او به خاطر عینکی که به چشم می‌زند با بچه‌ها فوتبال بازی نمی‌کند. اما یک روز این عینک به‌طور اتفاقی می‌شکند و پسرک با کمال تعجب متوجه می‌شود که بینایی‌اش هیچ نقصی ندارد و بدون عینک هم می‌تواند دنیای اطرافش را ببیند. منتقدان آثار جویس، عینک را نماد نگاه بسته و فیلتر شده یا همه باورهای کوری می‌دانند که چشم عقل ما را پوشانده‌اند.
ای گرفته حسن تو هر دو جهان در جمالت خیره چشم عقل و جان
ای دل چو چشم عقل نه بیند لقای دوست از عشق دیده وام نما حسن یاربین
ببین از چشم عقل ای پاک دامن تو چندینی نکوئی کرده با من
امشب حکیم مجلس ما شرح باده گفت چندانکه چشم عقل غنود از فسانه اش