چشم روز. [ چ َ / چ ِ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب. ( آنندراج ). کنایه از خورشید و نور آن : ناوک عصمت بدوزد چشم روز گر کند در سایه چترت نگاه.انوری ( از آنندراج ).
جملاتی از کاربرد کلمه چشم روز
گفت دشمن را همیبینم به چشم روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم
هرکه یک شب شده از شمع رخت روشن چشم روز اقبال بر او فرّخ و فرخنده شده
تیره کند به تیر جهانگیر چشم روز چون گاه زخم دست به تیر و کمان کند
در آنساعت که چشم روز میخفت شنیدم ذره با خفاش میگفت
میلی بساز ز آه وبزن بر پلاس شب درکش به چشم روز به فرمان صبحگاه
به سوز دل شب هجران بسوزم به تیر آه چشم روز دوزم
ز چشم روز میترسم که چشمش سحرها دارد ز زلف شام میترسم که شب فتنه است و آبستن
برد سنان تو از چشم روز بینایی دهد ضمیر تو از راز چرخ آگاهی
ناوک عصمت بدوزد چشم روز گر کند در سایهٔ چترت نگاه
چو سیدا به رهت چشم روز و شب دارم چو بوی گل ز نظرها نهان نمی آیی