چشم تر
معنی کلمه چشم تر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چشم تر
نگه را داده ام تا آب از روی عرقناکت نمی گردد جدا تا روز محشر چشم تر از من
ای چشم تر مردم مرا خوانند امام کشوری از عشق من کس را خبر نبود مرا رسوا مکن
خار بست دور مژگان را گلستان می کند هیچ کم از ابر کرم، چشم تر آزاده نیست
اگر محیطگهر برآیی قبول بزم وفا نشایی دلی بهذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
روی زرد و اشک سرخ و رنج بیش و کار کم چشم تر و کام خشک و صبر پیر و غم جوان
میان شبنم و گل نیست پرده ای در کار چرا ز چشم تر ما حجاب باید کرد؟
عشق این هر دو این نگار مرا با لب خشک و چشم تر دارد
در پای گلی شبی نهاده سر خویش دادم به چمن آب ز چشم تر خویش
اگر صد نوبتم ناز تو راند تیغ برگردن همان چون شمع ازتسلیم بر چشم تر انگشتم
سَیلانی بکن ای چشمه چشم تر من نوجوان اکبر من
خوشا روزی که چون از مستی آویزم به دامانش گه از دستم کشد گاهم به روی چشم تر گیرد