چشم بیمار

معنی کلمه چشم بیمار در لغت نامه دهخدا

چشم بیمار. [ چ َ / چ ِ م ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم نیم بسته ای که بر جمال و نیکویی معشوق بیفزاید. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه چشم بیمار در فرهنگ فارسی

چشم نیم بسته وخمار آلودکه شاعران بزیبایی وصف کند

جملاتی از کاربرد کلمه چشم بیمار

چنین کز چشم بیمار تو می آید نگه بیرون مگر لیلی به چندین ناز از محمل برون آید
بیاد چشم بیمار تو فایز کند شب تا سحر بیمار داری
نیست بر خسته روانان نفس عیسی را چشم بیمار تو نازی که به عالم دارد
منت ایزد را که می بینم به یمن همتت چشم بیمار جهان داروی درمان یافته
یارب آشفتگی زلف به دستارش ده چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده
در حال خاقانی نگر، بیمار آن خندان شکر ز آن چشم بیمار از نظر چشم مداوا داشته
می‌دهد لعل توام ساده جوابی لیکن چشم بیمار تو مایل به مزور شده است
عشقبازی نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو دل می‌برد از دست حکیم
شرح حال کامل پزشکی و سابقه جراحی قبلی و معاینه فیزیکی ناحیه اطراف چشم بیمار (از ابرو تا گونه و بینی)، تعیین می‌کند که آیا بیمار می‌تواند با خیال راحت تحت عمل بلفاروپلاستی جهت اصلاح عملکردی و افزایش زیبایی قرار گیرد یا خیر. بلفاروپلاستی پلک پایین می‌تواند با موفقیت، مسائل آناتومیک پوست اضافی پلک، شلی ماهیچه‌های چشم و سپتوم چشم (رباط پالپبرال)، چربی بیش از حد چشمی، ناهنجاری پلک پایین و برجستگی شیار نازوژوگال در جایی که حفره چشم با شیب بینی برخورد می‌کند را برطرف کند.
به گرد چشم نرگس خواب آسایش نمی گردد نمی دانم که دارد چشم بیمار که رنجورش
ضبط صحت آنچنان کردی که در عالم نماند خسته جز چشم بیمار بتان دلربا