چشم باز. [ چ َ / چ ِ م ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل چشم بسته. چشم گشوده. چشم باز. [ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) به مجاز، بیدار. مواظب. مراقب.
معنی کلمه چشم باز در فرهنگ فارسی
( صفت ) بیدار مواظب مراقب .
جملاتی از کاربرد کلمه چشم باز
به فر داد تو دراج، چشم باز کند به عون عدل تو روباه شیر نر گیرد
یکی از بزرگان می گوید که مردمان می گویند که چشم باز کنید تا عجایب ببینید و من می گویم که چشم فراز کنید تا عجایب ببینید. و هر دو حق است که منزل اول آن است که چشم ظاهر باز کند و عجایب ظاهر بیند، آنگاه به دیگر منزل رسد. و عجایب ظاهر را نهایت است که تعلق آن به اجسام عالم است و آن متناهی است و عجایب باطن را نهایت نیست که تعلق آن به ارواح و حقایق است و حقایق را نهایت نیست. و با هر صورتی روحی و حقیقتی است صورت نصیب چشم ظاهر است و حقیقت نصیب چشم باطن است و صورت سخت مختصر است. و مثال وی چنان بود که کسی زبانی بیند، پندارد که پاره ای گوشت است و دلی بیند، پندارد که پاره ای خون سیاه است. نگاه کن تا قدر این نصیب چشم ظاهر است، در جنب آنچه حقیقت زبان و دل است چیست؟ و همه اجزا و ذرات عالم همچنین است. هرکه بیش از چشم ظاهر ندارد و درجه وی به درجه ستوری نزدیک است. اما در بعضی خبرها هست که چشم ظاهر کلید چشم باطن است، بدین صفت برای نظر در عجایب آفرینش از فایده ای خالی نیست.
هر خسته خاطری که چو نی چشم باز نیست در پرده محرم سخن اهل راز نیست
در سالهای جنگ جهانی اول، سربازی به نام چارلی که پیش از ورود به ارتش آرایشگر بوده، بر اثر سقوط هواپیما حافظهاش را از دست میدهد. او وقتی چشم باز میکند خود را در یک آسایشگاه روانی مییابد و پس از مدتی، که طی آن حاکمیت کشور به دست دیکتاتوری به نام آدنوید هینکل (چارلی چاپلین) افتاده، از آنجا مرخص میشود.
غیر تو نگروم بکس غیر تو ننگرم بکس دوخته ناوک نظر هر سو چشم باز من
خواهر ابوعلی رودباری گوید چون ابوعلی را اجل نزدیک آمد، سر وی اندر کنار من بود، چشم باز کرد و گفت درهای آسمان گشاده اند و بهشتها آراسته اند و منادی آواز میدهد یا باعلی برتبت بزرگترین رسانیدیم ترا اگرچه تو نخواستی و این بگفت:
در انجمن سیر نازکردم به خلوت آهنگ سازکردم به هرکجا چشم باز کردم ترا ندیدم اگر چه دیدم
کردی تو یک جلوه درین چشم باز رقص ز شادی چو کبوتر کنم!
بر دوخته چشم باز او را از قوت بال و پر چه خیزد
پیاله گیر که تا چشم باز می کنی از هم کلاه خسروی از سر نهاده است شکوفه
چشم شه بر چشم باز دل زدست چشم بازش سخت با همت شدست
به نقل از خود استاد «تا چشم باز کردم، خودم را همدم خوشنویسان تبریزی و آثار چشم نواز آن بزرگواران یافتم زیرا پدرم حاج عزت الله، خوشنویس خوش ذوقی بود از شاگردان آقا فاضل تبریزی، خانه و کاشانه، محفل خوشنویسان، شعرا و علمای این دیار فرهنگی و فرهنگساز بود؛ البته بازی کودکانه من آشنایی با نی قلم و دقت به تراش دقیق و ماهرانه آن بود و سپس بازی بازیگوشانه با مرکب و قلم روی کاغذ و اینها بودند اسباب باز یهای کودکانه من.»
.... اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن(یعنی ملایان) تسویه حساب نشود؛ خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود؛ این میکروبها میمانند و من میترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید " هشتصد ملا یکجا خلق شده ". ملا همه امور مملکت را بدست گرفته؛ همه ثروت شما را بر باد داده؛ و شما را به امان خدا سپرده و افسارتان را به بیگانگان رها کرده ....
چشم بر هم گذاشت و لحظه ای بعد چشم باز کرد چشم باز کرد متوجه شد که نزدیک تنور دروازه ای باز شد و او داخل یک قصر بزرگ قدم گذاشت. در حالیکه با وحشت اطرافش را نگاه می کرد و اما تمامی افرادی که داخل قصر بودند در مقابلش تعظیم می کردند، و از او می پرسیدند : حالا که آمدی خوش آمدی اما چرا عروسی دختر پادشاه نرفته ای؟