پوست کردن

معنی کلمه پوست کردن در لغت نامه دهخدا

پوست کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پوست کندن. پوست باز کردن. سلخ . باز کردن پوست میوه و جز آن. از پوست برآوردن. || غیبت و بدگوئی کسی کردن. || پوست کردن کتابی ؛ جلد کردن آن. جلد انداختن بدو. پشت کردن آن. مجلد کردن کتاب. تجلید. ( زوزنی ). المجلد؛ آنکه کراسه را پوست کند. ( مهذب الاسماء ). || انیس و محرم ساختن. ( برهان قاطع ).

معنی کلمه پوست کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پوست کندن ( میوه درخت جانور ) پوست باز کردن سلخ . ۲- غیبت کردن بد گویی کردن. ۳- انیس ساختن محرم کردن. یا پوست کردن کتابی را . جلد کردن آن را.

جملاتی از کاربرد کلمه پوست کردن

امروزه بسیاری از سیستمهای رمزنگاری شده توسط صدها فروشنده تجاری ارائه شده‌اند که با هیچ روش شناخته شده‌ای از رمزنگاری قابل شکستن نیستند. در واقع، در چنین سیستم‌هایی حتی یک حمله متن ساده، که در آن متن متن انتخابی با متن متن آن مطابقت دارد، نمی‌تواند کلید باز کردن پیام‌های دیگر را ارائه دهد؛ بنابراین به یک معنا، رمزنگاری مرده‌است. اما این پایان داستان نیست تحلیل رمز ممکن است مرده باشد، اما برای مخلوط کردن استعاره‌های من - بیش از یک راه برای پوست کردن گربه وجود دارد.