پوست انداختن

معنی کلمه پوست انداختن در لغت نامه دهخدا

پوست انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) از پوست دررفتن. بدل کردن پوست چنانکه مار و زنجره. پوست از تن بدر کردن بعض جانوران چون مار و چزد ( زنجره ). منسلخ شدن. انسلاخ . || سخت رنج دیدن. رنجی فراوان بردن برای نیل بمقصودی. تعبی سخت بردن در راهی یا کاری یا از شدت حرارت آفتاب. سخت تعب بردن از درازی یا سختی کار یا راه یا هوا: از گرمای امسال پوست انداختیم.

معنی کلمه پوست انداختن در فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- پوست از تن بدر کردن بعضی جانوران مانند مار و زنجره انسلاخ . ۲- سخت رنج دیدن .

جملاتی از کاربرد کلمه پوست انداختن

خرچنگ غول‌پیکر تاسمانی از مردارها و گونه‌های کوچک از جمله شکم‌پایان، سخت‌پوستان (از جمله خرچنگ) و ستاره دریایی تغذیه می‌کند در برخی موارد همنوع‌خواری نیز در آنها دیده می‌شود. آنها در ماه‌های ژوئن و ژوئیه تولید مثل می‌کنند و خرچنگ ماده ۰٫۵–۲ میلیون تخم را برای حدود چهار ماه حمل می‌کند. این گونه عمری بسیار طولانی دارد و بسیار کند رشد می‌کند. خرچنگ‌های نابالغ هر سه تا چهار سال یک‌بار و ماده‌های بالغ تقریباً هر نه سال یک بار پوست می‌اندازند. این امر تعداد دفعات تولید مثل را بسیار محدود می‌کند، زیرا جفت‌گیری فقط در دوره بلافاصله پس از هر پوست انداختن امکان‌پذیر است.