پورش

معنی کلمه پورش در لغت نامه دهخدا

پورش. [رِ] ( اِ ) نفس. مرد : فانهم یسمون النفس پورش و معناه الرجل بسبب انها الحی فی الموجود. رجوع به ماللهند بیرونی ص 15 و 19 و 164 و 165 و 169 و 177 و 182 و 187 و 193 و 259 شود.

معنی کلمه پورش در فرهنگ فارسی

نفس مرد

جملاتی از کاربرد کلمه پورش

یکی پورش آمد به خوبی چو جم نهاد آن دلارام را نام شم
بنی پال بد کرد و پورش بسوخت همان آتش خیره خود بر فروخت
که او نیز بخشد به پورش حسین (ع) از آن پیش کاید سرشکش زعین
چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه یکی پورش آمد چو تابنده ماه
یکی پورش آمد ز تخمی بزرگ به رسم نیا نام کردش طورگ
بدان پورش آرام بفزود و کام گرانمایه را کرد گرشساب نام
بشد رستم آن دم بر نام اوی ز پورش خبر داد و از کام اوی
ششم سال زان دخت قیصر چو ماه یکی پورش آمد همانند شاه
از آن دختر شاه فرطورتوش یکی پورش آمد چو فرخ سروش
که این نامور شاه لهراسپ است که پورش جهاندار گشتاسپ است
سالی از پیوند گُرگک و زَراسه بگذشت. گرگک بمرد، و زَراسه تنها سالی یا کمی بیشتر پس از او بزیست. زراسه پیش از مرگ دو پورش را فراخواند و به آنان گفت: «به هنگام مرگم، باید سه شب نخست را بر پیکرم نگاهبانی دهید، چراکه من در سیج باشنده‌ای نیرومندم که سوگند یاد کرده تا نگذارد در سرزمین مردگان بیارامم.»