معنی کلمه پهل در لغت نامه دهخدا
پهل. [ پ َ ] ( اِ ) انبوه و جماعت مردمان. ( آنندراج ).
پهل. [ پ ُ ] ( اِ ) پل. پول. پوهل. قنطرة. ( معجم البلدان ذیل قصر روناش ). نیز رجوع به پول و پل و پوهل شود.
پهل. [ پ َ هَِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در 79 هزارگزی جنوب باختری بندرعباس. سر راه فرعی خمیر به بندرعباس. جلگه ،گرمسیر،دارای 623 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا خرما و غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آنجا فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).