پهل

معنی کلمه پهل در لغت نامه دهخدا

پهل. [ پ َ ] ( اِخ ) پهلو. پارت در تداول مردم ارمنستان. ( ایران باستان ج 3 صص 2184 - 2611 ). || بلخ. باکتر. باختر. ( ایران باستان ج 3 ص 2584 ).
پهل. [ پ َ ] ( اِ ) انبوه و جماعت مردمان. ( آنندراج ).
پهل. [ پ ُ ] ( اِ ) پل. پول. پوهل. قنطرة. ( معجم البلدان ذیل قصر روناش ). نیز رجوع به پول و پل و پوهل شود.
پهل. [ پ َ هَِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در 79 هزارگزی جنوب باختری بندرعباس. سر راه فرعی خمیر به بندرعباس. جلگه ،گرمسیر،دارای 623 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا خرما و غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آنجا فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

معنی کلمه پهل در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس

جملاتی از کاربرد کلمه پهل

وز آن سو جهان پهل شیر نر سوی لشکر خویش شد ره‌سپر