پند دادن

معنی کلمه پند دادن در لغت نامه دهخدا

پند دادن. [ پ َ دَ] ( مص مرکب ) نصیحت کردن. اندرز دادن. وعظ کردن. تذکیر. ( تاج المصادر ). تذکرة. عطة. ( دهار ). مناصحت. موعظت. نصاحت. نصاحیت. نُصح. ( منتهی الارب ) :
هر آنکو به نیکی نهان و آشکار
دهد پند او خود بود رستگار.اسدی.مردم را پیش خلق پند دادن چون ملامت باشد. ( قابوسنامه ).
پند مده شان که پند ضایع گردد
خار نپوشد کسی بزیر خز و لاد.ناصرخسرو.چشم و دل و گوش هر یکی همه شب
پند دهد با تن نزار مرا.ناصرخسرو.پندیت داد حجّت و کردت اشارتی
ای پور بس مبارک ، پند پدرپذیر.ناصرخسرو.چون بدهی پندکس خویش را
ای متحیر شده در کار خویش.ناصرخسرو.از هر که دهد پند شنودن باید.ابوالفرج رونی.دل بانو موافق شد درین کار
نصیحت کرد و پندش دادبسیار.نظامی.هر که پندش داد بندش سخت کرد
در دل او پند خلقان خوار شد.عطار.ملک را گفتن درویش استوار آمد گفت از من تمنائی بکن گفت آن همی خواهم که دگرباره زحمت من ندهی گفت مرا پندی ده... ( گلستان ).
تو بصد تلطیف پندش میدهی
او ز پندت میکند پهلو تهی.مولوی.بهترین چیزی که بخوددهند پند است. ( منسوب به هوشنگ از تاریخ گزیده ).
دهد مرده پند و جهان بشنود
ولی زنده ای کو که آن بشنود.امیرخسرو.قضی علیه عهداً؛ پند داد او را. نصیح ؛ پند دهنده. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه پند دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) اندرز دادن نصیحت کردن وعظ کردن مناصحت تذکیر تذکره نصح .

جملاتی از کاربرد کلمه پند دادن

خلق گشت از قدوم زاهد شاد زآنکه بود او به پند دادن راد
درجه اول پند دادن است و ترسانیدن به خدای عزوجل و ان خود بر همه مسلمانان واجب است، به منشور چرا حاجت آید؟ بلکه فاضلترین عبادتی آن است که سلطان را پند دهد و به خدای تعالی بترساند.
قوله تعالی وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ برخوان برایشان خبر نوح إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ که قوم خویش را گفت یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی ای قوم اگر چنان است که بر شما دراز شد و گران این خطیب ایستادن من و داعی در میان شما وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ و پند دادن من شما را به پیغام خدای و فرمان او و سخنان او فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ من پشت بخدای باز کردم فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ کار گرد کنید و انبازان خود را فراهم آرید همه ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً و هیچ چیز از کار شما بر شما پوشیده نماناد ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (۷۱) و هیچ مرا درنک مدهید و زنده مگذارید.
زآنکه در علم و عمل کم کرده رو پند دادن خلق را نبود نکو
وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی و سود ندارد نیک خواهی من و پند دادن من، إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ اگر من خواهم که شما را نیک خواهم و پند دهم، إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ اگر اللَّه خواهد که شما را تباه و بی‌راه کند، هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۳۴) اوست خداوند شما و با حکم وی میگردید و با مشیّت وی‌
دور شو زین پند دادن زان که زشت آید شدن بی حساب و بی سپر با حیدر اندر کارزار
گفت: ای فرزند پیغمبر! شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است.
به مال و عمر اگرچه توانگرست و جوان به پند دادن پیران غنیست چون تو فقیر
زاهد به پند دادن و بیچاره مست را خاطر به سوی لعبت ناشاد می‌رود