پنجهیر

معنی کلمه پنجهیر در لغت نامه دهخدا

پنجهیر. [ پ َ ] ( اِخ ) بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ. ( انساب سمعانی در کلمه بنجهیری ). در حدودالعالم آمده است : بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد ( چ تهران ص 62 و 20 ): شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سیم است و اهل آن اخلاطاند و در میان ایشان عصبیت است... ( معجم البلدان ). ابن بطوطه گوید این کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هیر بمعنی کوه لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربذ باشد. رجوع به شاهداز ترجمان البلاغة شود. مستوفی در نزهةالقلوب ( ص 155 ) گوید: پنجهیر از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات بب و عرض از خط استوا لوله. شهری وسط است و هوای خوش دارد. حاصلش غله و اندکی میوه باشد :
بکنغالگی رفته او پنجهیر
رمیده از او مرغک گرمسیر.بوشکور.گویند هفت مرد است در پنجهیربذ
زان هفت دو مسلمان و آن پنج هیربذ
من پنجهیر دیدم و آن پنج هیربذ
از پنجهیر بذ نشود پنجهیربذ.( از ترجمان البلاغه راذویانی ).امیر از آنجا [ باغ خواجه علی میکائیل ] برداشت بسعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان بر میزبان : به خلم و به پیروز، و نخجیر. [ ظ: بنجهیر: حاشیه مصحح ] و ببدخشان. احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود. ( تاریخ بیهقی ص 246 ). و بترکستان پوشیده فرستاده بوده است [ احمد ینالتگین ] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند ( تاریخ بیهقی ص 402 ). و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر. ( تاریخ بیهقی ص 643 ). || نام رودی بر جبال نزدیک بدخشان.

جملاتی از کاربرد کلمه پنجهیر

امیر از آنجا [باغ خواجه علی میکائیل] برداشت به سعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار می‌رفت میزبان بر میزبان: به خلم و به پیروز، و نخجیر. [ظ: بنجهیر: حاشیه مصحح] و به بدخشان. احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود.» " و به ترکستان پوشیده فرستاده بوده است [احمد ینالتگین] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند. و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه‌ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر.
در حدود العالم آمده است: بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد. شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سیم است و اهل آن اخلاطاند … ابن بطوطه گوید این کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هیر بمعنی کوه لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربذ باشد. حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب (ص ۱۵۵) گوید: پنجهیر از اقلیم چهارم است. طولش از جزایر خالدات بب و عرض از خط استوا لوله. شهری وسط است و هوای خوش دارد.
پنجشیر در نوشته‌های جغرافی‌دانان و نویسندگان متقدم اسلامی به صورت‌های بَنجَهیر، بَنجَهار، بِنجار و پنجهیر آمده است. همچنان پنجشیر در حدود العالم و تاریخ بیهقی پنجهیر ضبط شده است.
بجایی رسیدیم که پنجهیر نام داشت هیر به معنی کوه است و پنجهیر یعنی پنج کوه. در آنجا شهر قشنگ و آبادانی دیدم که روی نهر بزرگ کبودینی بنا شده است. لشکر چنگیزخان آن را خراب کرده است و از آن پس روی آبادانی ندیده. این رودخانه از کوهستان بدخش سرچشمه می‌گیرد. یاقوت معروف بدخش از همین کوهستان بدست می‌آید.
از جمله جغرافی‌نویسان عرب تنها یعقوبی «بنجهار»، ابن خردادبه «بنجار» و ابن فقیه «فنجهیر» آورده‌اند. ولی مؤلفان و جغرافی‌نویسان خراسان در همهٔ مواردی که از پنجشیر ذکری کرده‌اند نام آن را به شکل پنجهیر ضبط نموده‌اند.