پنجه هزار
جملاتی از کاربرد کلمه پنجه هزار
گزین کرد پنجه هزار از سوار پیاده دگر نامور چهل هزار
سه پنجه هزار از دلیران چین بکشتد وز ایشان کشیدند کین
شب فراق تو با روز حشر می مانست کز امتداد ز پنجه هزار سال گذشت
نه پنجه سال اگر پنجه هزار است سرش برنه که هم ناپایدار است
زمیدان ببردند پنجه هزار هم ازتنگ بر پشت مردان کار
همانا که افزون ز پنجه هزار سواراند کین جوی و خنجر گزار
هم ایدر به گردش دو پنجه هزار شده انجمن مرد شمشیر دار
چو پنجه هزار از یلان سپاه ببد پهلوان شاد و برداشت راه
که هرحقهای را چو پنجه هزار بدادی درم مرد گوهر شمار