پنج پنج

معنی کلمه پنج پنج در لغت نامه دهخدا

پنج پنج. [ پ َ پ َ] ( ق مرکب ) پنجگان پنجگان. پنج تا پنج تا :
این زمان پنج پنج میگیرد
تا شده عابد و مسلمانا.عبید زاکانی.

جملاتی از کاربرد کلمه پنج پنج

به ده جای کوشش برانگیختند بهم پنج پنج اندر آویختند
با خصمان شرط کن که روزی گه گه از شیر پنج پنج ازیشان ده ده
فرزند قطعه قطعه برآرندش از رحم ماماش‌، پنج پنج و اطباش‌، چار چار
دان که این آل عبا هستند پنج پنج اسرار خدا و پنج گنج
هرکه بکاخت شتافت زان پس کاعزاز یافت بدره ستد پنج پنج صدره برد چارچار