پلیسیه

معنی کلمه پلیسیه در لغت نامه دهخدا

پلیسیه. [ پ ِ سی ِ ] ( اِخ ) ژان ژاک. دوک مالاکف ، فرمانده قوای فرانسه ، مولد مارن ( ایالت سن سفلی ) او فاتح سباستوپل است و به سفارت به لندن مأمورگشت و پس از آن حاکم کل الجزیره شد. مولد او بسال 1794 و وفات در 1864م. و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:پلیسیه نام یکی از مارشال های فرانسه است... وی در ضبط الجزائر شجاعتی به کمال نشان داد و در آنجا بدرجات عالیه رسید. در محاربه کریمه سردار کل نیروی فرانسه بود و مالاکف را ضبط کرد و از این رو حائز عنوان دوک ِ مالاکف گردید و به رتبه مشیری ترفیع یافت سپس به ریاست ثانی مجلس اعیان و سفارت لندن و بالاخره به فرمانداری الجزائر رسید و در همین مأموریت درگذشت.

جملاتی از کاربرد کلمه پلیسیه

در تور ۱۹۲۳ بوتکیا در یک مرحله پیروز شد و در رده‌بندی پایانی، بر سکوی دوم ایستاد. همچنین برای چند روز پیراهن طلایی را به تن داشت و سپس آن را به پلیسیه داد که در نهایت، برندهٔ تور شد. در ایتالیا لا گاتزتا دلو اسپورت از خوانندگان خود خواست هر کدام یک لیره برای اهدای جایزه به بوتکیا پرداخت کنند. بنیتو موسولینی نخستین کسی بود که درخواست را اجابت کرد.
دادگاه کامیل یک سال بعد آغاز شد. او ادعا کرد که در دفاع از خود، پلیسیه را به قتل رسانده‌است و دادگاه در ۲۶ مهٔ ۱۹۳۶ او را به یک سال حبس تعلیقی محکوم کرد.
آخرین حضور پلیسیه در تور دو فرانس در سال ۱۹۲۵ انجام گرفت که نتوانست مسابقه را به پایان برساند. او در سال ۱۹۲۷ به دوچرخه‌سواری خود پایان داد. سپس در سال ۱۹۲۹ به عنوان موتورسوار تنظیم‌کنندهٔ سرعت و مربی تیم به دوچرخه‌سواری بازگشت؛ ولی موفقیت چندانی به دست نیاورد.