جملاتی از کاربرد کلمه پشت پلنگ
شرزه شیر تند را بر سر کند سهمش لگام پوست با پشت پلنگ آرد بحکم از پشت زین
راه چون پشت پلنگ و خاک چون ناف غزال آن زدینار درست و این ز مشک اذفر
چون تیر خدنگ است، ازو پشت ولی راست؛ چون پشت پلنگ است، از و روی عدو پیس!
از وحشت این بزم به عشرت نتوان زیست هرچند چراغانشکنی پشت پلنگ است
به تیر کرد چو پشت پلنگ و پهلوی گور پر از نشان سیه پشت غرم و پهلوی رنگ
حسن از غبار شوخنگاهان رمیده است اینجا هجوم آینه پشت پلنگ بود
گردد شخ پر شاخ و سنگ، از سبزه چون پشت پلنگ آهو کند سم سیم رنگ، از یاسمین بر کوه و تل
در این گلشن سراغ سایهٔ گل همان بر ساحت پشت پلنگ است
در پشت پلنگ چون نمی ماند پوست بر زین تو کی بماند ای زینت دوست
گر ارادت یکزمان با قدرتش گردد قرین پوست با پشت پلنگ آرد بحکم از پشت زین