پس سر. [ پ َ س ِ س َ ] ( اِ مرکب ) پشت سر. عقب سر. قفا. قذال. قمحدوه. ذِفری ؛ پس سر و گردن. ( منتهی الارب ). - پس سر کسی بد گفتن ؛ غیبت او کردن.
معنی کلمه پس سر در فرهنگ فارسی
پشت سر عقب سر
جملاتی از کاربرد کلمه پس سر
برو چون گل بدرد پرده راز از آن پس سر به رسوائی کشد کار
گلی که نیست به فرمان او، چو نافرمان برآورم ز پس سر برون زبانش را
در مورد کیفیت بحث وی با بز هم دو روایت وجود دارد. یکی اینکه بزی خریده بود و حیوان را روبروی خود میگذاشت و با او بحث میکرد و بز گهگاه به عادت حیوانی سر خویش تکان میداد و اخفش آن را تأیید سخن خویش قلمداد میکرد. در روایت دیگر طنابی به گردن بز میبست و از قرقرهای استوار شده در سقف عبور میداد و سر طناب به دست خود میگرفت. پس با بز بحث میکرد و هر گاه با خویش میپنداشت که بحث به اتمام نرسیدهاست و بایستی ادامه یابد، ریسمان را میکشید و سر بز بهناچار بالا میرفت. اخفش این حرکت بز را انکار میپنداشت و به بحث ادامه میداد. پس وقتی که با خود میاندیشید که به اندازهٔ کافی بحث کردهاست، سر طناب را شل میکرد. پس سر بز پایین میآمد و اخفش این را تأیید سخن خویش قلمداد میکرد.
صنایع دستی شهر درق میتوان کلاه کرکی یا کلاه گوشی اشاره کرد که بهترین نوع ان از کرک بز استان کرمان تهیه و بافته میشود؛ که اغلب توسط سالمندان در ایام بیکاری تهیه شده و به فروش میرسد. از این لحاظ به کلاه گوشی معروف شده که لبههای پایین آن طوری بافته میشود که قسمت پیشانی نسبت به لبههای پشتی کوتاهتر بوده و در ایام گرم این قسمت به بالا کشیده شده و در ایام سرد این لبه به سمت پایین کشیده شده به نحوی که قسمت پیشانی به دلیل کوتاه بودن توسط لبههای کلاه پوشانیده نمیشود ولی قسمت گوشها و پس سر به علت بلند بودن لبه پایینی کلاه پوشانیده میشود.
جنید را پرسیدند که عارف زنا کند سر در پیش افکند پس سر برآورد و گفت وَکانَ اَمْرُاللّهِ قَدَراً مَقدوراً.
چو از من گناهی بیابد پدید ازان پس سر من بباید برید
ز بهر نقش گل ما هر دو را شاه بسی زر داد و پس سر داد در راه
ازین پس سر ز پایت برندارم سر از خاک سرایت بر ندارم
فراوان ز کار نیا یاد کرد از آن پس سر خم ها بازکرد
سر بنه در آستانش بر زمین پس سر خود برتر از کیوان ببین
زین پیش هوای جنتم در سر بود زین پس سر ما و خاک پای اشرف
شکرین لعل لبش را سپه خط چو گرفت چون مگس عاشق مسکین پس سر میخارد