پرنیان بر. [ پ َ ب َ ] ( ص مرکب ) آنکه بری نرم و لطیف دارد : پری خواندم او را وز آنروی خواندم که روی پری داشت آن پرنیان بر.فرخی.ز ساقیان پریروی پرنیان بر گیر میئی چنانکه چو جان در بدن بود، در دَن.سوزنی.
معنی کلمه پرنیان بر در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه بروبالایی چون پرنیان دارد .
جملاتی از کاربرد کلمه پرنیان بر
وز بر شاخ از پرند و پرنیان بر بود باد مسند و تخت چمن ز الماس و مرمر میزند
بزد دست بر جامه اسفندیار همه پرنیان بر تنش گشت خار
گه دواج پرنیان بر سفت سگ میآکند گه نشست یوز را اطلس نهالی میکند
دلش زان سخن پر ز تیمار شد همه پرنیان بر تنش خار شد
ترک من پوشد ز آتش پرنیان بر روی آب ماه من بندد ز سنبل سایبان بر آفتاب
چو بر پرنیان بر گذر کرد نی یکی مژده را شادی افگند پی
نبرد همی جوشن اندر برش نه آن پارهٔ پرنیان بر سرش
چو باد خزان بگذرد بر درخت کند پرنیان بر تنش لخت لخت
سرانجام از شتاب خام تدبیر به جای پرنیان بر دل نهد تیر