وکم

معنی کلمه وکم در لغت نامه دهخدا

وکم. [ وَ ] ( ع مص ) سپرده شدن زیر پای و خورده شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و فعل آن به طور مجهول استعمال شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || به سختی راندن کسی را. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || اندوه مند گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکستن. || خوار کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ). || هم یکمون الکلام ؛ یعنی عجمها سلام علیکم را به کسر کاف تلفظ می کنند. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
وکم. [ وَ ک َ ] ( ع مص ) اندوهگین گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ).

معنی کلمه وکم در فرهنگ فارسی

اندوهگین گردیدن

جملاتی از کاربرد کلمه وکم

چو روز و شب جهان که‌‌گردند بیش وکم کنی جیش خصم راکم و بیش دمبدم
ز حضور عشرت بیش وکم نه بهشت خواهم و نی ارم به خیال داغ تو قانعم تو برای من جگرآفرین
غم ندارم ز بدونیک وکم و بیش که نیست غیر تسلیم ورضا چاره ز تقدیر مرا
چیست من ازمی به من اریم دهی کم دهی وکم دهی وکم دهی
منش پست وکم دانش آنکس که گفت کنم کم ز گیتی کسی نیست جفت
7)- رشته های دوک آکروماتیک یا رنگ پذیر : در مرحله پروفاز که تراکم کروموزوم ها بیشتر می شود ودو آستر از یکدیگر جدا می شوند ، ریز لوله های آستری متراکم شده وکم وبیش هسته را احاطه می کنند . این ریز لوله ها یا میکروتوبول ها رنگ های معمولی میکروسکوپی را جذب نمی‌کنند و به آن رشته های دوک آکروماتیک می گویند .
حدیث بیش وکم ومهرذره بدمستی است ز یک پیاله دو عالم شراب می نوشند
ز انقلاب توان برد جان به همواری که آب آینه هرگز زیاد وکم نشود
این روستا همچون روستاهای اطراف پذیرای مهاجرانی از روستاهای هزار جریب واستان‌های شرقی کشور عزیز مان ایران به شمال کشور و از جمله این روستا عزیمت نموده وساکن شدن وطایفه دیگری که درصد کمی از جمعیت روستا را تشکیل می‌دهند بنام گودار که تقریباًقشر فقیر وکم در آمد روستا محسوب می‌شوند که در گذشته به کار نوازندگی ومطربی مشغول بوده‌اند و در کتاب جغرافیایی تاریخی گیلان مازندران واذربایجان نوشته ابوالقاسم طاهری چاپ سال ۱۳۴۷درص۵۳ اینطور آمده‌است آنان را باید پارپای مازندران خواندواین طایفه بی شباهت به یکی از قبایل هندی (کولی) نمی‌باشندکه درگذشته به کشور عزیزمان ایران وبخصوص منطقه شمال کشور عزیمت نموده‌اند البته این قشر باهمه تنگ دستی مردمی زحمت کش می‌باشند.
زین بیش وکم نفس به تخیل شمرده‌گیر فرداست کاین حساب فراموش کرده‌ای
بر خوی نیک و عدل وکم آزاری بفزای تا کمال بیفزائی
آه که ساربان من پر نفس است وکم شنو «ایکه مهار میکشی صبر کن و سبک برو