وونت
جملاتی از کاربرد کلمه وونت
وقتی با نومیدی فهمید که وونت آن سال دانشجوی دیگری را در لایپزیک نمیپذیرد تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه هال آلمان ادامه داد. آنجا درجه دکتری خود را دریافت نکرد. رسالهاش مشروط پذیرفته شد - نیاز داشت که آن را به آلمانی بهتری بازنویسی کند - اما برای این کار مجبور بود بدون هیچ منبع درآمدی در هال بماند. او تصمیم گرفت به جای این کار، شغلی را در دانشگاه مینهسوتا بپذیرد، جایی که اگرچه حقوقش پایین بود بهتر از هیچ بود، به ویژه برای مرد جوانی که مشتاق بود به چهار سال نامزدی خاتمه دهد و ازدواج کند. اگرچه آنجل هرگز دکترا نگرفت و در اعطای درجه دکتری به بسیاری از افراد دیگر نقش عمده داشت و در جریان زندگی شغلیاش ۲۳ درجه افتخاری دریافت کرد.
ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که توسط ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وونت (که به پدر روانشناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن، بر مطالعات روانشناختی بود. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود؛ اما از شاگردان وی و فردی به نام ادوارد بردفورد تیچنر-که یکی از نخستین روانشناسان آمریکا شد-از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. مطالعات ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی، متمرکز بود.
فیلسوفانی مانند جرج بارکلی و دیوید هیوم و برخی روانشناسان تجربی از جمله ویلهلم وونت و ویلیام جیمز ایدهها را عموماً تصویر ذهنی در نظر می گرفتند. امروزه اعتقاد گستردهای وجود دارد که بیشتر عملکردهای ذهنی به عنوان مدلهای ذهنی، نقش مهمی در حافظه و تفکر ایفا میکنند. ویلیام برانت استفادهٔ عملی از عبارت «تصویر ذهنی» را تا سخنرانی جان تیندال در سال ۱۸۷۰ با عنوان «استفاده علمی از تصویرسازی» ردیابی کردهاست.
بعد از سفری که دورکیم به آلمان داشت، او توانست با روانشناسی علمی که در آن زمان ویلیام وونت از پیشگامان آن بود، آشنا شود. این سفر تاثیریات بسیار زیادی را بر اندیشه و رفتار امیل دورکیم برجای گذاشت. بعد از این سفر بود که او توانست چندین اثر مختلف در حوزههای گوناگون علمی به نگارش دربیاورد. آثاری که ریشه در تجربیات دورکیم از این سفر داشت. بعد از نوشتن این آثار بود که دورکیم توانست اندکی شهرت برای خودش دست و پا کند و کرسی تدریس دانشگاهی در گروه فلسفهی دانشگاه بوردو را در سال ۱۸۸۷ بدست بیاورد.
و مید را قانع کرد تا او هم فوق لیسانس بگیرد. مید در هاروارد به فلاسفه رمانتیک و ایدئالیسم هگلی علاقهمند شد. مید شاگرد ویلیام جیمز نیز بودو برای او کار میکرد و معلم خصوصی فرزندانش بود. برخورد او با فلسفه جدید باقیمانده اعتقادات مسیحیش را زدود… از آنجا که ماهیت انتزاعی مباحث فلسفی خوشایند مید نبود، تصمیم گرفت رشته تحصیلی اش را به روانشناسی فیزیولوژیکی تغییر دهد. در دومین سال تحصیل در هاروارد، موفق به دریافت بورس تحصیلی آلمان شد. کشوری که بسیاری از متخصصان صاحب نام روانشناسی فیزیولوژیکی از آنجا برخاسته بودند.. مید نخست به لایپزیک رفت و از محضر ویلهلم وونت بهره گرفت. مفهوم «ادا» که توسط وونت مطرح شده بود (حرکات و اشارات دست و سر) بعدها تأثیر عمیقی بر کار مید برجای گذاشت.